این روز ها هم زود زود میگذره عزیزم، بهت قول میدم...
بهت قول میدم که در آینده انقدر خوبی و خوشی کنی که این روزهای سخت یادت بره امیدوارم روزی باشه زود زود که دیگه قطره تو گلوی نازنینت نپره بتونی خوب و زیاد غذا بخوری هر چی میخوری نیاد تو راه گلوت و از خوردن خوراکیها لذت ببری دستم رو به زور بگیری و بکشونی که مامان این رو بخر اون رو بخر و من با لذت برات چیزایی که دوست داری رو بگیرم یا بپزم و خوردن نوش جانی تو رو تماشا کنم و لذت ببرم و هر دومون یادمون بره این روزها این روزها که توش تهوع و بی اشتهایی و نفس بند آمدن و حس خفگی و گریه و ... هست مامانی دوست دارم و بی نهایت عذاب میکشم من بیشتر از تو از این قطره های لعنتی بدم میاد مامانی همه چی رو به زور و هزار بدبختی و ترفند باید بریز...
نویسنده :
الهه
1:16